Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری میزان»
2024-04-27@08:53:14 GMT

پایان بازی محمدرضا فروتن در «عقرب عاشق»

تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۸۹۶۸۹۶

نقش آفرینی محمدرضا فروتن در سریال «عقرب عاشق» به کارگردانی حسین سهیلی زاده و تهیه کنندگی رضا محقق، به پایان رسید.

خبرگزاری میزان - محمد رضا فروتن، آرمان درویش، ساقی حاجی پور، شقایق فراهانی، سیاوش خیرابی، متین ستوده، رضا بهبودی، شیدا یوسفی، رویا جاویدنیا، سمیرا حسینی، رضا فیاضی، مهران رنج‌بر، رضا پژوهی، خاطره جهانگیری، پارسا صحرایی، هادی الیاس، هدایت الله سجادی و با حضور آتنه فقیه نصیری و حسین پاکدل بازیگران این سریال شبکه نمایش خانگی هستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در خلاصه داستان «عقرب عاشق» آمده است: بهداد٫ می‌میرد. او را در سردخانه می‌گذارند. همه چیز برای او و اطرافیانش تمام می‌شود. مدتی بعد او سر حال و سر زنده در خیابان‌های تهران به دنبال خون می‌گردد، خونی برای عقرب….

فیلمنامه این سریال به طور مشترک توسط حامد افضلی و امین محمودی یکتا به نگارش در آمده است.

عوامل این سریال عبارتند از: گروه فیلمبرداری: مدیر فیلمبرداری: رضا شیبانی طراح نور: کیوان ارجمند دستیار اول فیلمبردار: امیر سروش زاده، دستیاران فیلمبردار: سید ابوالفضل نجاتی، محمد مهدوی، سهیل ملکی، سالار حاتمی، علی اکبر پور اکبری، محمد ایل بیگی، محمد حسن پور، گروه کارگردانی: دستیار اول کارگردان: سعید بیات دستیاران کارگردان: بهنام مسعودی، حبیب افضلی منشی صحنه: زهرا مهدوی، گروه برنامه ریزی: مدیر برنامه ریزی: مسعود میمی، دستیار برنامه ریز:حسام ظهره وند، گروه گریم: طراح چهره پردازی: سید جلال موسوی اجرای گریم آقایان: مهیار اعرج، علی بالاپور اجرای گریم بانوان: نسترن ربیعی، فرناز سادات طباطبایی طراحی و ساخت قطعات سه بعدی گریم و کاسکت‌ها: سید جلال موسوی، گروه هنری دلارت، پشتیبانی گریم: علی اژدری، محمد محسنی با تشکر از: حسام دیندار، مرسده رضایی، مریم فقیری، زهره ایوبی، گروه لباس: طراح لباس: نوید فرح مرزی اجرای لباس - مریم نیک رفتار، دستیاران لباس: شقایق عسگری، محمد زالیان، علی همدانی دوخت لباس: زهرا بهرامی پشتیبانی و حمایت لباس: طهمورث، گروه صحنه: طراح صحنه و دکور: سهیل میرسپاسی دستیار طراح: علی جعفر دوست مدیر صحنه: محمد توکلی همکاران صحنه: احسان بابایی، محمد رجائی ساخت آکسسوار دکور: میثم رضایی نیا، گروه صدا: صدابرداران: محمد مهدی آزادی و علی ظهوری، دستیار یک صدا: جواد باقری صداگذاری: علی ظهوری، بازیگردان: علی صلاحی، عکاس: مجید محبوبی راد، کانسپت آرتیست: هما بهجتی، تصویربردار پشت صحنه: امیرحسین آرمند، جلوه‌های ویژه میدانی: حمید رسولیان، بدلکاری: کیوان رضایی، مشاور نظامی: سرهنگ اصغرزاده، مدیر تدارکات: جواد قاسمی، تدارکات: اصغر پسند پور، محسن گوهر شناس، رکوروش میر مبین، خدایار غلامی پور، عیسی خیبر منش، بهزاد مهری، حسین امیری، امان، گروه حمل و نقل: وحید منصوری، مجید جلیلی، بهرام علیمردانی، محمود همدانی، اسلام مدنی، اصغر احمدیان، حمیدرضا رحمتی، حسین مشایخی، اصغرامیری مجید رضایی، محمد بداغی٫ کمیل شیری.

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار سینما سینمای ایران

منبع: خبرگزاری میزان

کلیدواژه: اخبار سینما سینمای ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۹۶۸۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حضرت زهرایی بود و با اقتدا به حضرت مادر(س) جانش را فدا کرد

در گوشه‌ای از گلستان شهدا و بالای یکی از مزارها نام مادر بیش از هرچیز دیگر، حتی جمعیت همیشگی که به دور مزار او جمع شده‌اند، خودنمایی می‌کند؛ روایت‌های هم‌رزمان در توصیف او بسیار است اما عاشقانه‌ترین توصیفی که می‌توان از او داشت این است که عاشق حضرت زهرا (س) بود و با اصابت ترکش به پهلو به شهادت رسید.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، گلستان شهدای اصفهان و خاک مقدس آن، آرامگاه و دربرگیرنده مردانِ مرد این دیار است که هر کدام از هستی خود گذشته و برگی زرین به کتاب تاریخ این دیار افزوده‌اند، خاکی که در پس آن روایت‌های فراوانی جا خوش کرده و باید خواند و شنید.

در گوشه‌ای از گلستان شهدای اصفهان و بالای سنگ یکی از مزارها، حکاکی «یازهرا (س)» بیش از هرچیز دیگر، حتی جمعیت همیشگی که به دور مزار او جمع شده‌اند، خودنمایی می‌کند؛ واژه‌ها و روایت‌های هم‌رزمان در توصیف او بسیار است اما عاشقانه‌ترین توصیفی که می‌توان از او داشت این است که عاشق حضرت زهرا (س) و فرمانده گردان یازهرا (س) بود و با اصابت ترکش به پهلو شهید شد؛ مداحی دلسوخته بود و وقتی به پای صوت دعای کمیل او بنشینی، از سوز دل خواندن او را متوجه می‌شوی و میان همین اشک‌ها بود که رزق شهادت خود را از حضرت مادر (س) گرفت.

گفته بود من در عملیاتی شهید می‌شوم که رمز آن یازهرا (س) است و خودش هم وصیت کرده بود که بر روی سنگ قبرش بنویسند: «یازهرا (س)»؛ عجیب است این دلدادگی میان مادر و برخی از فرزندانش.

محمدرضا تورجی‌زاده متولد ۱۳۴۳ بود و پدرش اطراف مقبره علامه مجلسی نانوایی داشت؛ در گرمای طاقت‌فرسای تابستان و کنار تنور روزه‌هایش را می‌گرفت و مقلد امام (ره) بودند و در همان روزهایی که بسیاری حتی جرئت بردن نام امام (ره) را نداشتند و داشتن رساله او جرم بود، آن را در منزل داشت.

تا ۴ سالگی محمدرضا اتفاقات زیادی برای او می‌افتاد و به همین واسطه مادرش هم زیاد به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شد و در میان یکی از همین توسل‌ها بود که با خدای خود گفته بود «دوست دارم پسرم سرباز امام زمان (عج) بشود» و از همان روز بود که مشکلات قبلی به سراغ محمدرضا نیامد.

سال ۱۳۵۷ بود که محمدرضا ۱۴ سال داشت و با چند جوان انقلابی از هم محله‌ای‌هایش اعلامیه‌های امام (ره) را پخش می‌کرد؛ یک‌شب که با برادر و پدرش به مسجدی در خیابان فروغی رفتند آقای کافی سخنرانی داشت و با پایان سخنرانی بود که همه جمعیت به سمت بیرون حرکت کردند و شعار دادند و همان حین بود که مأموران ساواک هم به مردم حمله کردند پدر و برادر محمد همدیگر را پیدا کردند اما محمد چند ساعت بود که گم شده و وقتی پیدا شد، کمر او سیاه و کبود شده بود و ظاهراً چندین ضربه با باتوم خورده بود اما بعد از این اتفاق هم دست از فعالیت‌هایش برنداشت و حتی شب‌های بعد مشغول به شعار نویسی شدند.

با آغاز جنگ تحمیلی چندین بار به محل اعزام رفت اما شرط اعزام اجازه کتبی پدر بود و و پدرش هم می‌گفت دیپلمت را که گرفتی برو؛ سال ۱۳۶۰ و در زمانی که ۱۷ ساله بود، یک روز به خانه آمد و وسایلش را جمع کرد و در پاسخ به تعجب مادرش گفت: «حضرت امام پیام دادند برای جبهه رفتن کسب اجازه از پدر شرط نیست و من اگر تا الآن صبر کردم به احترام شما بوده اما دیگر جای صبر نیست.»

محمدرضا احترام و علاقه زیادی برای سادات قائل بود؛ روزی یکی از هم‌رزمانش که برای بار اول به جبهه رفته بود دنبال بود تا به گردان یازهرا (س) برود اما می‌گفتند ظرفیت تکمیل است؛ نزد فرمانده گردان رفت و گفت: «آقای تورجی من دوست دارم به گردان یازهرا (س) بیایم.» و محمدرضا پاسخ داد: «شرمنده جا نداریم» و او نیز گفت: «من می‌خواهم به گردان مادرم بروم، برای چی جا ندارید؟»؛ محمدرضا جا خورد و پرسید: «اسمت چیه؟» که پاسخ گرفت سید احمد و همان موقع نام او را در گردان ثبت کرد و وقتی سید احمد به داخل گردان رفت متوجه شد بیشتر بچه‌ها از سادات هستند.

پنجم اردبهشت ۱۳۶۶ بود که محمدرضا بعد از سرکشی به نیروها به سنگر رفت؛ ۵ نفر در سنگر کنار هم نشسته بودند و با انفجار مهیبی که رخ داد، محمدرضا در همان حالتی که نشسته بود مجروح شده بود و لبخندی به لب داشت و وقتی قرار شد او را از سنگر بیرون بیاورند تازه متوجه شکاف عمیق پهلوی چپ و خونی شدن بازوی راست او شده بودند؛ قرار شد او را منتقل کنند و هنوز چند دقیقه از رفتنش نگذشته بود که پشت بی‌سیم اعلام شد: «برادر تورجی رفت پیش حاج حسین…» و در آن لحظات باید کسی حضور داشت و می‌خواند «در بین آن دیوار و در، زهرا صدا می‌زد پدر…»

شهید تورجی‌زاده نیروی رسمی سپاه بود اما بنا به اذعان دوستانش تقریباً هیچگاه از لباس سپاه استفاده نکرد چرا که معتقد بود: «این لباس حرمت دارد و مقدس است اما قبل از دفن این لباس را به من بپوشانید می‌خواهم با آن وارد محشر شود»

وصیت کرده بود مادر و پدرش او را داخل قبر بگذارند و انگار که می‌خواست صبر آن‌ها را زینبی کند؛ مادر درب تابوت را باز کرد و موهای پسرش را شانه کرد، به او عطر زد و بعد هم شروع به سخنرانی کرد و اجازه نداد کسی گریه کند و می‌گفت پسرم راضی نیست.

یک ماه قبل از شهادتش بود که قبر کنار سید رحمان را به مسئول گلستان شهدا نشان داده و گفته بود اینجا را یک ماه برای من بگذارید و جانش را داد و پای وعده‌اش ماند؛ شب جمعه اول ماه رمضان با هفتم محمدرضا هم‌زمان شده بود و قرار شد اول مراسم افطاری و بعد دعای کمیل برگزار شود؛ یکی از دوستان محمد به محض ورود به مراسم شروع به گریه کرد و وقتی اطرافیان علت را پرسیدند این‌طور پاسخ داد: «محمد چند روز قبل از شهادتش می‌گفت من دوست دارم در مراسمم اول به مردم شام بدهند و بعد دعای کمیل باشد.» و بدون هیچ دخالتی بود که این خواسته محمد هم اجرا شد.

کد خبر 747483

دیگر خبرها

  • تساوی ملوان و سایپا در ۹۰ دقیقه/ کار به وقت های اضافه کشیده شد
  • طراح این چمدان عاشق موز بوده! (عکس)
  • حوزه هنری با نمایش «آلاء» به جشنواره مونودرام کارتاژ تونس می‌رود
  • (عکس) تصویر‌ی از سحر دولتشاهی و حامد بهداد در پشت صحنه یک فیلم
  • «سال گربه» و سالی برای بهرام افشاری
  • «دروغ پارلمانی» در پردیس شهرزاد بازگو شد
  • تصویر کمتر دیده شده سحر دولتشاهی و حامد بهداد در پشت صحنه یک فیلم
  • «سالیوان در ایران» به هفته دوم رسید
  • حضرت زهرایی بود و با اقتدا به حضرت مادر(س) جانش را فدا کرد
  • حامد بهداد و سحر دولتشاهی بهم رسیدند